کد مطلب:53220 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:165

استجابت دعای امام علی











طلحة بن عمیره گوید: علی علیه السلام درباره حدیث غدیر كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«هر كه من مولای اویم این علی مولای اوست» مردم را سوگند داد كه هر كه شنیده برخیزد و گواهی دهد. دوازده نفر از انصار گواهی دادند ولی انس بن مالك در میان انصار بود و گواهی نداد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: این انس! گفت: بله، فرمود: چرا گواهی نمی دهی در حال كه تو هم آنچه آنان شنیده اند شنیده ای؟ گفت: ای امیر مؤمنان، سن من بالا رفته و فراموش كار شده ام. امیر مؤمنان علیه السلام گفت: خداوندا! اگر او دروغ می گوید او را به بیماری بصر مبتلا كن كه عمامه هم سفیدی آن را نپوشاند. طلحه گفت: خدا را شاهد می گیرم كه من سفیدی را در میان دو چشمش در پیشانی او دیدم.[1] .

در روایت جابر آمده: خداوند تو را نمیراندتا به بیماری برصی مبتلا كند كه عمامه هم آن را نپوشاند... جابر گفت: به خدا سوگند انس را دیدم كه به بیماری برص مبتلا بود و می خواست آن را با عمامه بپوشاند ولی عمامه آن را نمی پوشاند.[2] .

زید بن ارقم گوید: علی علیه السلام در مسجد فرمود: به خدا سوگند می دهم مردی را كه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده كه می فرمود:

«هر كه من مولای اویم علی هم مولای اوست، خداوندا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار» برخیزد و گواهی دهد. دوازده نفر از اهل بدر برخاستند؛ شش تن از راست و شش تن از چپ گواهی دادند و من هم در میان شنودگان بودم ولی كتمان كردم و گواهی ندادم خداوند هم چشم مرا كور كرد.[3] .

ولید بن حارث و دیگران از رجال خود نقل كرده اند كه: هنگامی كه امیر مؤمنان علیه السلام از جنایتهای بسر بن ارطاة در یمن (كه سی هزار نفر را كشته بود) با خبر شد، عرضه داشت: خداوندا، بسر دین خود را به دنیا فروخت تو هم عقلش را از او بگیر و از دین او چیزی به جای منه كه بدان سبب مستوجب رحمت تو گردد. بسر در باقی مانده عمر دیوانه شد و شمشیر می طلبید، شمشیری از چوب برایش تهیه كردند و او آنقدر با چوب به این در و آن در می زد تا بیهوش می شد و چون به هوش می آمد باز شمشیر می طلبید و چوب را به دستش می دادند و او همان كار را تكرار می كرد و پیوسته چنین بود تا مرد.[4] .

سعد خفاف گوید: به ابوعمرو زاذان گفتم: ای زاذان، تو بسیار خوب قرآن می خوانی، آن را از كه آموخته ای؟ وی لبخندی زد و گفت: روزی امیر مؤمنان علیه السلام بر من گذشت و من شعر می خواندم و چون آواز خوشی داشتم صدایم حضرتش را خوش آمد، فرمود: ای زاذان، چرا این آواز خوش را در قرآن به كار نمی بری؟ گفتم: این امیر مؤمنان، مرا با قرآن چه نسبت؟ به خدا سوگند تنها از قرآن به اندازه ای كه در نماز می خوانم (و یاد ندارم). فرمود: نزدیك من بیا؛ نزدیك شدم، حضرت در گوشم سخنی گفت كه نفهمیدم و ندانستم چه گفت، آن گاه فرمود: دهانت را باز كن، و آب دهان در دهانم افكند؛ به خدا سوگند هنوز از خدمتش قدم برنداشته بودم كه همه قرآن را با اعراب و همزه حفظ شدم و پس از آن هرگز محتاج نشدم كه درباره قرآن از كسی سؤال كنم.

سعد گوید: داستان زاذان را برای امام باقر علیه السلام باز گفتم، فرمود: زاذان راست گفته است، امیر مؤمنان علیه السلام برای زاذان به اسم اعظم دعا كرد كه استجابت آن ردخور ندارد.[5] .

علامه مجلسی رحمة الله گوید: هنگامی كه جنازه براء بن معرور را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند تا بر او نماز گزارد، فرمود: علی بن ابی طالب كجاست؟ گفتند: ای رسول خدا، او به قبا در پی كار یكی از مسلمانان رفته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشست و بر او نماز نخواند، گفتند: ای رسول خدا، چرا بر او نماز نمی گزاری، فرمود: خدای بزرگ مرا فرموده كه نماز او را تأخیر بیندازم تا علی بر جنازه او حاضر شود و او را نسبت به سخنی كه در حضور من به او گفت حلال كند تا خداوند مرگ وی را با خوردن این سم كفاره گناه وی قرار دهد.[6] .

یكی از كسانی كه شاهد داستان گفتگوی براء با علی علیه السلام بود گفت: ای رسول خدا، براء با علی شوخی كرد و سخنی جدی نگفت تا خداوند او را بدان مؤاخذه كند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر جدی گفته بود خدای متعال همه اعمال او را نابود می ساخت گرچه از عرش تا فرش زر و سیم صدقه داده باشد، اما او شوخی كرد و در این مورد (از سوی علی) حلال شده است اما رسول خدا می خواهد كه كسی از شما نپندارد كه علی از براء ناخشنود است، از این رو می خواهد حلیت مجدد بطلبد و برای او آمرزش خواهد تا خداوند بر قرب و بلندی مقام او در بهشت بیفزاید.

چیزی نگذشت كه علی بن ابی طالب علیه السلام حاضر شد، و در برابر جنازه ایستاد و فرمود: ای براء، خدایت رحمت كند، تو مردی بسیار روزه دار و نمازگزار بودی و در راه خدا از دنیا رفتی.

آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر میتی از دعای رسول خدا بی نیاز بود، بی شك این دوست شما با دعایی علی درباره او بی نیاز شده است.سپس برخاست و بر او نماز گزارد و او را دفن كرد. چون از تجهیز وی بازگشت در مجلس عزا نشست، فرمود: شما ای اولیای براء، به تبریك سزاوارترید تا تسلیت، زیرا برای دوست شما در حجابهای آسمانی قبه ای برپا شد از آسمان فرودین تا آسمان هفتم، و در تمام حجابها تا كرسی و تا ساق عرش، و این برای روح او كه به آنجا عروج كرد ساخته شد، سپس روح او را به بهشت بردند و همه خازنان بهشتی آن را دریافت كردند و همه حوریان بهشتی به دیدن او سركشیدند و همه گفتند: خوشا به حالت، خوشا به حالت ای براء كه رسول خدا منتظر ماند تا علی- كه درود و سلام او بر آن دو و خاندان گرامشان باد- حاضر شد و بر تو رحمت فرستاد و برایت آمرزش طلبید؛ آگاه باش كه حاملان عرش پروردگارمان برای ما از خداوند گزارش دادند كه فرمود: ای بنده من كه در راه من جان دادی، اگر گناهانی به عدد سنگریزه ها و همه خاكها و قطرات باران و برگ درختان و موی حیوانات و چشمكها و نفسها و حركات و سكنات آنها داشتی همه به دعای علی علیه السلام برای تو آمرزیده می شد.

آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پس ای بندگان خدا، خود را در معرض دعای علی قرار دهید و در معرض نفرین او قرار ندهید، كه هر كه علی بر او نفرین كند خداوند هلاكش گرداند گرچه به عدد آفریده های خدا حسنه داشته باشد، چنانكه اگر كسی علی در حق او دعا كند خداوند سعادتمندش كند گرچه به عدد آفریده های خدا گناه داشته باشد.[7] و[8] .









    1. بحارالانوار204:41.
    2. بحارالانوار206:41.
    3. همان:205.
    4. همان:204.
    5. بحارالانوار195:41.
    6. هنگامی كه پاچه گوسفند مسمومی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، براء پیش از پیامبر لقمه ای از آن برگرفت، علی علیه السلام به او فرمود: ای براء بر رسول خدا پیشی مگیر. براء گفت: گویی رسول خدا را بخیل می شماری!علی علیه السلام فرمود: من رسول خدا را بخیل نمی شمارم ولی او را بزرگ می دارم و احترام می گذارم، و من و تو و هیچ یك از خلق خدا را نرسد كه در گفتار و كردار و خوردن و نوشیدن بر رسول خدا پیشی گیریم. (براء با خوردن آن لقمه مسموم شد و از دنیا رفت).
    7. بحارالانوار17:321-320.
    8. نقل از امام علی بن ابی طالب علیه السلام، ص774 -768.